بعضی از اصطلاحات کاربردی عامیانه!

زپرتی :
واژة روسیZepertiبه معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمانقزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگرانمی‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسیخراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.




هشلهف :
مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی ازواژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد،جملة انگلیسی (I shall haveبه معنی من خواهم داشت) رابه مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! واکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چهفارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.

چُسان فسان:
از واژة روسیCossani Fossaniبه معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شدهاست.

شر و ور:
از واژة فرانسویCharivariبه معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شدهاست.

اسکناس:
از واژة روسیAssignatsiaکه خود از واژة فرانسویAssignatبه معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.

فکسنی:
از واژة روسیFkussniبه معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه بهمعنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.

نخاله:
یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است کهبه زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتندNakhalو مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هماستفاده کرده‌اند.

اشپزی

دریکی از ممالک اروپا وقتی که به بخش " خوراک پزی رادیو " رسید این جمله به گوشش خورد " شنوندگان عزیز امروز می خواهیم طرز پختن یک نوع کیک را به شما یاد بدهیم :"

خانم فورا شوهرش را که تند نویسی می دانست صدا کرد و از او خواست که دستور پختن کیک را برایش بنویسد شوهرش مثل همه ی تند نویسان دستش به قلم و گوشش به رادیو بود ، هوشش را چه عرض کنم .
اتفاقا یک ایستگاه رادیویی دیگر که با این ایستگاه فاصله مختصری داشت دستور ورزش می داد این دستور هم مرتبا با دستور خوراک پزی قاطی می شد لذا وقتی تند نویس آن دستور را نوشت و به خانم خود تقدیم کرد خانم اینطور خواند :
" به شماره یک ، دستها روی شکم ، یک پیاله آرد روی شانه قرار می دهید ، مقداری کشمش بریزید بطوری که پاشنه ی پا روی آن قرار بگیرد ، همین که کشمش و رنگش تغییر کرد ، پا را بلند کنید بعد رویش آب بریزید بطوری که تا کمرتان بیاید این حرکت را شش بار تکرار کنید ، سپس با یک کف دست جوش شیرین ، نفس عمیق بکشید بطوری که پف کند و حس کنید نفستان تنگ شده است .
به پشت بخوابید . دو تخم مرغ را بشکنید ، پاها را کاملا به طرف هوا کشیده در کاسه بکوبید و آن را به جلو پرتاب کنید بعد یک الک خیلی ریز را روی شکم گذاشته ، پاها را جمع نموده و به شماره پنج از بالای الک رد کنید .
روی زمین به رو بخوابید و با شکمتان در میان زرده ی تخم مرغ به چپ و راست بغلتید ، تا زرده ی تخم مرغ به همه جا برسد  .
کاملا خم شوید و سعی کنید که دستهایتان روی آتش بماند ، بعد به شماره سه دستها را بلند کنید ، بگذارید سرد شود . سر را به طرف جلو برده ، روی آتش یک چرخ بدهید ، بعد آن را به عقب خم کرده سرپوش رویش بگذارید که دم کند ، بعد سر را به شماره ی چهار ، قطعه قطعه بریده ، با حوله خشک کنید ، در بشقاب چیده به مهمان تعارف کنید .

نبار باران...زمین جایی قشنگی نیست  
 
من اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است 
 
 ولی از یک طرف پروانه را هم دوست دارد...نبار باران rose**  
 
یه نگاه توی ایینه کن دیگه فرصتی برات نمونده

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد 


کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد


یا نمی داد به تو این همه زیبایی را


یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم 


با اشک تمام کوچه را تر کردم


وقتی که شکست بغض تنهایی من


وابستگی ام را به تو باور کردم

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
 

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟


ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد


با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
 

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود


شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر


مهربانی حاکم کل مناطق می شود